بازی موجب پیشگیری از عوارض گوناگون است
به منظور جلوگیری از بروز بیماریهای قلبی در سنین بالا، کودکان باید حداقل روزی 90 دقیقه بازی و تحرک داشته باشند.
منظور از بازی، نشستن و انجام بازیهای کامپیوتری نیست، بلکه فعالیتهای پر تحرک است.
متخصصان توصیه میکنند که کودکان تا 5 سالگی حداقل روزی 90 دقیقه و در سنین 5 تا 18 سال بهتر است روزانه 60 دقیقه به فعالیتهایی نظیر دوچرخه سواری، دویدن، و انواع ورزشها بپردازند تا احتمال مشکلات قلبی و مرگ زود هنگام در سنین بالاتر در آنان به حداقل برسد.
با توجه به اینکه نسل کودکان فعلی به دلیل عدم و یا کاهش فعالیت و رعایت نکردن برنامه غذایی مناسب و سالم بیشتر دچار چاقی شده اند، احتمال بروز بیماریهای قلبی در آنان افزایش یافته است.
بررسیها نشان میدهد انجام بازیهای پر تحرک و فعالیتهای ورزشی در سنین نوجوانی و جوانی به مصرف بهینه مواد غذایی کمک کرده و از اضافه وزن نیز جلوگیری میکند و همین امر نه تنها به سلامتی قلب و جسم کمک میکند، بلکه از نظر روحی نیز موجب شادابی بیشتر و زندگی بهتر میشود.
آمار نشان میدهد استعمال مواد مصنوعی و شیمیایی مانند سیگار و مواد مخدر نیز در چنین افرادی به حداقل میرسد.
از طرفی از آنجا که مشکلات قلبی با افزایش کلسترول و قند خون و فشار خون ارتباط دارد و بازی و ورزش مانع افزایش این عوامل میشود میتواند از انواع عوارض جلوگیری کند.
حضور در جمعهای کودکانه برای پرورش شخصیت کودکان مفید است.
نوع بازی کودکان و استفاده از ابزار و اسباب بازیهای مختلف در شکلگیری شخصیت اجتماعی آنها نقش دارد و در این خصوص، بازیهای گروهی برای شکلگیری بهتر شخصیت کودکان مؤثرتر است. محققان معتقدند بازیهای گروهی قابلیت سازگاری فرد را با محیط اجتماعی مشخص میکند و آن را پرورش میدهد.
قابلیت کنترل هیجانات از جمله خشم و برقراری ارتباط با دیگر افراد، اعتماد به نفس، میزان تغییر و تحول و تجزیه و تحلیل از محیط، همچنین خودشناسی از جمله مسائلی است که از بدو تولد و پیش از آن یعنی دوران بارداری مادر شکل میگیرد. اما پرورش و تقویت آن در دوران کودکی میسر میشود.
از آنجا که 3 سالگی سن اجتماعی کودک است، انجام بازیهای گروهی در شکلگیری شخصیت او کمک قابل ملاحظهای خواهد کرد.
اما وقتی والدین بیش از حد فرزندان را محدود و چسبیده به خود نگاه میدارند و لحظهای آنها را به حال خود نمیگذارند نتیجهای مطلوب به بار خواهد آمد؟
حالا تصور میکنید اگر اوضاع به همین منوال پیش برود، ما چگونه افرادی در نسل آینده خواهیم داشت؟
آیا نسلی نداریم که بسیار وابسته به خانوادهها هستند و فاقد استقلال که لازمه هویت است؟
این استقلال نداشتن از جنبههای گوناگون به افراد صدمه میزند و به مشکلات روانی و عاطفی و خانوادگی بسیاری در آینده منجر میشود. وقتی فرد نتواند به تنهایی تصمیمات مناسب برای زندگی را اتخاذ کند و همواره در اعتماد به دیگران دچار مشکل و تردید باشد، چگونه میتواند زندگی زناشویی موفقی داشته باشد؟
در ضمن زمانی که همواره کارها دیکته میشود و امر و نهی والدین در امور دیده میشود، فرزندان نخواهند توانست خلاقیت و شکوفایی استعدادهایشان را بروز دهند. چنین افرادی در کارهای مالی نیز توانایی
گام برداشتن و ریسک کردن ندارند و آموختهاند که والدین همواره به عنوان حامیمالی و عاطفی برایشان جادههای نا هموار زندگی را صاف و آماده میکنند.
پس آیا حالا وقت آن نرسیده که با کنترل مناسب از چسبیدن به فرزندان دست برداریم و با کنترل مناسب و صحیح از کودکی آنها را افرادی مستقل تربیت کنیم؟!
نظرات :